- بند بودن
- گیر و گرفتار بودن
معنی بند بودن - جستجوی لغت در جدول جو
- بند بودن
- گیر بودن، گرفتار بودن، آویزان بودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آشنا بودن دانستن
روا بودن
بند بر گرفتن باز کردن بند بند وا کردن قید و بند را باز کردن مقابل بند بستن: (از دست و پای محکوم بند گشودند)
اسیر کردن، دربند کردن، چسباندن
طمع بستن و توقع کردن
بستن جلوگیری کردن جریان چیزی را مانع شدن
باز ایستادن
مرسوم، معمول بودن
بستن و جلوگیری کردن، جلو جریان چیزی را گرفتن
در بند کردن، چسباندن، چیزی را به چیز دیگر آویزان کردن
بسته شدن، بسته شدن راه و مجرا
باز ایستادن هر جسم مایع که از جایی جاری باشد
باز ایستادن هر جسم مایع که از جایی جاری باشد
Begrudge
Improbability
Nasality
Rejoice
Technicality
tecnicidade
невероятность
завидовать
носовость
радоваться
техническая деталь
Unwahrscheinlichkeit
beneiden
Nasalität
sich freuen
Technizität